یه کامپیوتر دارم:

1_سی دی خونش بدون سوزن امکان نداره که بیاد بیرون.

2_جفت بلند گو هاش سوخته.

3-برنامه های پیشرفته و بازی روش نصب نمیشه.

4-هر بار که روشن میشه صدای تراکتور اتاق رو بر میداره.

5-روی یه پوشه یا هر چیزی که کلیک میکنی پنج دقیقه طول میکشه تا اونو بازش کنه...

و یه حسن داره!!! اونم اینه که روشن میشه!!!! هوراااااااااااااااااااااا!

مامانم که میگه مال دوران دبیرستانشه یعنی 15 سال پیش!

حالا اگه مال قبل تر نباشه شانس اوردیم!!!!

.

.

نظر یادتون نره!! در ضمن واقعی بودا!!!

امروز سوار اتوبوس شدم روی درش نوشته بود:

خاصیت پول خرد

پول خرد را گر دهی شادان کنی راننده را بر لبانش آوری حمد و ثنا و خنده را

از دست این راننده ها...!

قرار بود هر چند وقت یه بار یه سوال ازتون بپرسم وشما جواب بدید.

خب آماده اید؟؟

.

.

طرفدار کدوم تیم هستید؟؟؟

من خودم...اگه گفتین...

.

.

.

بلهههههههههههههههه!!!

زنده باد اس اس!!

قرار گرفتن توی کدوم یکی از موارد زیر رو دوست ندارید؟

1_ واسطه شدن.

2_کشیدن جور دیگران.

3_موندن در لای منگنه.

4_دودروایسی.

5_انواع دوراهی، سه راهی،چهار راهی و...

من خودم 3 ^ _ ^

میدونید زیبا ترین صحنه بعد از طلوع و غروب خورشید چیه؟؟؟؟

.

.

.

.

.

رسیدن به هسته ی هلو وقتی که دارید میخورینش!!

اونهایی که ...

حداقل یه بار فلفل سیاه رو بو کردن و دماغشون سوخته...

خودشون اعتراف کنن....

باید اعتراف کنم همیشه یه مداد روزنامه ای همراه خودم می بردم مدرسه. هر وقت که حوصلم سر میرفت میتراشیدمش و بعد میشستم میخوندمش!!!!!

عاقا باید اعتراف کنم یکبار اومدم کتری رو روشن کنم بعد کنجکاو شدم ببینم آتیش چه بویی میده کبریت رو با حداقل فاصله ممکن به دماغم گرفتم...و بعد یه دم عمیق...

میدونید بعدش چیشد؟؟؟

هیچی بوی جز دادن کله ی گوسفند اومد....

سلام!!

خوبین؟ خوشین؟ سلامتین؟ یه سری جملهبین اعضای خانواده ی ما رد و بدل شده که به نظر من قشنگ بوده واسه همین براتون گذاشتمشون.

اولی:

کمتر اوقات من توی خونه غذا درست میکنم. وقتی که بابام یکی دوقاشق از اون غذا میخوره میپرسم:

بابا چطور بود؟؟

بابا میگه خوب بود فقط داغه!!

دومی:

یه داداش دارم که شش سالشه، هرچی هم که میگه بقیه براش میخرن. به خاطر همین من خیلی بهش حسودیم میشه.

روز پدر برای پدرم یه شونه گرفته بودم و دادم به پدرم و گفتم:

تقدیم به شما...روز پدر مبارک...

جملم هنوز تموم نشده بود که داداشم پرید وسط حرفم و گفت:

_بابا!!! کی روز بچه میشه؟؟؟

بابام هم گفت:

_والا فعلا که هر روز، روز بچست!!

آخری:

با مامانم داشتیم توی خیابون راه میرفتیم که یکدفعه رسیدیم به یه درخت که هیچ برگی نداشت فقط چند تا گل شبیه گل های ختمی روش بودن. منم فوری از مامانم پرسیدم:

مامان؟؟! اینا گل های شقایقن؟؟؟ خودم از خجالت پیش مامانم آب شدم!

آدم گرسنه ایمان ندارد

گویند مردی از گرسنگی مشرف به مرگ بود. شیطان برای او غذایی آورد به شرط این که ایمان خود را بفروشد.
مرد پس از سیر شدن از دادن ایمان به او سرپیچی کرد و گفت : آنچه در گرسنگی فروختم وهم و گمان بود و اعتباری نداشت ، زیرا آدم گرسنه دین و ایمان ندارد.

آدم کلاه خود را باید قاضی کند

شخصی سروکارش به محکمه قاضی می کشید، پیش از آنکه به محکمه قاضی برود در

خانه کلاه خود را جای قاضی می گذاشت و او را قاضی فرض می کرد و آنچه را که می

بایست در حضور قاضی بگویید برای کلاه می گفت تا خوب در خاطرش بماند و نزد قاضی

سخنی به ضرر خود نگوید.

چشمام رو که باز کردم توی پارکی که رو به روی خونه ی خالم بود، لای چمن ها افتاده بودم.

هیچی یادم نمیاد

هیچی.

ساعتم رو نگاه کردم:

23:5

ترسیده بودم. گشنم بود. سرم درد میکرد. اصلا همه ی بدنم درد میکرد...

عاقا باید اعتراف کنم تا سال پیش به مارک*کاله* میگفتم

*گاله!!!!!!!*

یه بار با مامانم سوار مترو شده بودیم. توی مترو جای نفس کشیدن نبود. جالبیش اینه که دست فروش ها هم مثل همیشه و با خونسردی تمام داشتن جنساشون رو میفروختن!!!!

یه خانومه اومد توی واگن ما که لباس های بافتنی میفروخت. داد زد:

آهای خانوم ها! بیاین براتون لباس های زیبا اوردم!! فری سایزه به همه ی سایز ها میخوره. بدنتون رو کاملا گرم نگه میداره. اگه توی سایزش شک دارید میتونید همین جا

*پرو *

کنید!!!!!!!

آدم دلش میخواد از دست بعضی از دست فروش ها گریه کنه!!

سلام!!!

من از این به بعد قراره هر روز یه سوال از شما بپرسم و شما به من جواب بدید!!

خب سوال اول:

اسم غذاهایی رو که دوست دارید و دوست ندارید رو بنویسید.

من خودم:

همه ی غذا ها رو دوست دارم به جز سیرابی، کله پاچه، فسنجون و هر غذایی که توش جیگر باشه

آدم دروغ گو، ته کلاهش سوراخ دارد

شخصی در مجلسی دروغی گفت . فردی برای اینکه دروغگو را رسوا کند

گفت:آنکه ته کلاهش سوراخ دارد دروغ گفت . آن شخص فورا دست به کلاه

خود برد که ببیند سوراخ کجاست وبدین ترتیب بر دروغگو بودن خود اعتراف

کرد .

آبشان توی یک جوب نمیرود

در میان کشاورزان همسایه رسم بر این است که برای آبیاری زمینشان از یک جوی آب بهره می برند . یعنی به صرفه نیست که هر یک جوی جدایی داشته باشند . زیرا هم آب هدر می رود و هم کندن جوی سخت است . کشاورزان در آبیاری کشتزارهای خود به نوبت از یک جوی آب بهره می گیرند . حال وقتی با هم ستیز داشته باشند هر یک جویی برای خود می کنند و در اصطلاح گفته می شود : « آبشان به یک جوی نمی رود. » کم کم این مثل عمومیت یافته و در همه جا که دو نفر یا دو گروه با هم اختلاف دارند این را می گویند.

میخواستم اعتراف کنم که:

من تا یک هفته پیش، کلمه ی (عطریات ) رو (عطره یات ) میخوندم و با خودم میگفتم که :

خدایا چرا همه ی عطر فروشی ها اسمشون یات هست!!!!

ایکاش توی شهر بازی ها روی هر کدوم از اسباب بازی ها یه دکمه به اسم

*غلط کردم*

بود!!!!!!^_^

سلام!!

من که خودم اینو بیشتر از همه دوست دارم:

امید وارم که خوشتون اومده باشه...!

فعلا یاحق..!

ماهیم هی میخواست یه چیزی بهم بگه اما تا دهنشو باز میکرد آب میرفت تو دهنشو نمیتونس بگه!

دست کردم تو آکواریوم درش آوردم...

شروع کرد از خوشحالی بالا پایین پریدن!

دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو... اونقده بالا پایین پرید خسته شد خوابید!

دیدم بهترین موقعس که تا خوابه بندازمش تو آب...

ولی الان چند ساعته بیدار نشده!

یعنی فکر کنم بیدار شده دیده انداختمش اون تو قهر کرده خودشو زده به خواب!

**************

این داستان رفتار ما با بعضی از آدمای اطرافمونه!

دوسشون داریم و دوستمون دارن! ولی اونا رو نمیفهمیم؛

فقط تو دنیای خودمون داریم بهترین رفتار رو با اونا میکنیم..!

پته اش روی آب افتاد

درگذشته در فلات کم آب ایران مردم سد کوچکی از جنس چوب که آن را که « پته » می نامیدند در درون جوی قرار می دادند و آب را به درون آبانبارها می راندند.تا به مصارف روزانه برسد. زمان کم آبی برخی افراد خارج از نوبت خود،شب هنگام بانهادن پته ای بر سر راه آب، مسیر آن را عوض کرده و آب می بردند. فشار آب گاهی موجب می گردید تا پته از جای خود کنده شده و روی آب بیفتد و پته را آب ببرد و با دیده شدن آن در جاهای دیگر متوجه آبدزدی آنان می شدند،و راز ایشان فاش شده و آبرویشان می رفت.