دعای فرج همچو پروانه، آزاد

همچو پروانه، آزاد
وبی با موضوع آزاد (بیشتر طنز)
قالب همچو پروانه

آهنگری کاری ندارد : آهن را پهن کنی بیل میشود، دمش را بکشی میل میشود!

زنی پسرش را برای یادگیری آهنگری نزد آهنگر گذاشت. یکی دو روز گذشت . روز سوم آن زن به کارگاه آمد و

گفت :به فکر شاگرد دیگری باشید پسرم از امروز نخواهد آمد.

آهنگر گفت :چرا ؟ چه شده ؟

زن گفت :هیچ. چون پسرم آهنگری راکاملا یاد گرفته و آمدن و رفتنش جز کفش پاره کردن فایده ای ندارد.

استاد تعجب کرد که چه طور دو روزه آهنگری را یاد گرفته است !

زن ،مغرور از داشتن پسری هوشمند ،خندید و گفت:او می گوید آهنگری کاری ندارد ،آهن را پهن کنی بیل

می شود و دمش را بکشی میل می شود!

استاد که از خنده به خود می پیچید گفت :راستی که عجب پسر نا قلایی است !

خودش که یاد گرفته هیچ ،به ننه اش هم یاد داده !


کلمات کلیدی: داستان های امثالمثل هاامثالآهنگری
[ دوشنبه 24 شهريور 1393 ] [ 18:29 ] [ مهدیه بانو ]

آن ریشی را که گرو میگیرند این نیست

مرد سرشناسی نیاز به پول پیدا کرد و برای پول قرض کردن پیش تاجری رفت و چون هیچ

گونه ودیعه ای پیدا نداشت که نزد او بگذارد، تاجر به او گفت: ریش گرو بگذار. مرد

پس از ناراحتی زیاد شانه به دست گرفت و با احتیاط تمام به شانه زدن ریش پرداخت.

تا توانست تاری از آن را به دست آورد و آن را در کاغذ پیچیده و به مرد تاجر داد.

مردی از این جریان با خبر شد و به طمع گرفتن پول، پیش تاجر رفت و درخواست

وام با گرویی ریش کرد. سپس با دست مقداری از ریشش را کند و جلوی تاجر گذاشت.

مرد تاجر پس از شنیدن حرفهای مرد طمع کار، درخواست او را رد کرد و به او گفت:

آن ریشی را که گرو می گذارند این ریش نیست.

[ دوشنبه 10 شهريور 1393 ] [ 14:32 ] [ مهدیه بانو ]

آنچه تو میخوانی من از برم

عتیقه فروشی، روستایی ساده دلی را دید که ظرف نفیسی داشت که آن را در گوشه ای ا

نداخته بود و گربه ای در آن آب می خورد. دید اگر قیمت ظرف را بپرسد روستایی متوجه می

شود و قیمت زیادی می گوید، لذا گفت: عمو جان چه گربه ی قشنگی داری، آیا حاضری آن

را به من بفروشی؟ روستایی با قیافه ای که از صداقت او حکایت می کرد پرسید: چند

می خری؟ گفت: یک تومان. روستایی گربه را گرفته به دست عتیقه فروش داد و با کمال

سادگی گفت: خیرش را ببینی. عتیقه فروش قبل از آنکه از خانه روستایی خارج شود

نگاهی به ظرف انداخت و مشغول خواندن خطوط و نقوش اطراف آن شد و در این حال با

بی اعتنایی گفت: عموجان، این گربه ممکن است در راه تشنه شود خوب است من این

ظرف را هم با خود ببرم، قیمتش را هم حاضرم بپردازم. روستایی که سرگرم خواندن خط

های دور ظرف بود به عتیقه فروش، رو کرد و گفت: ظرف را بگذارید باشد، چون که بدین

وسیله تا به حال پنج عدد گربه فروخته ام! آن چه تو می خوانی من از برم!

[ يکشنبه 9 شهريور 1393 ] [ 17:10 ] [ مهدیه بانو ]

سلام...

میخواستم عذر خواهی کنم که یه مدت نتونستم براتون داستان های امثال رو بزارم.

آخه کتابی که از روش تایپ میکردم گم شده بود.

دیگه ببیخشید دیگه...

خدانگهدار...

بفرمایید ادامه مطلب...


ادامه مطلب
[ يکشنبه 2 شهريور 1393 ] [ 16:24 ] [ مهدیه بانو ]

آدم گرسنه ایمان ندارد

گویند مردی از گرسنگی مشرف به مرگ بود. شیطان برای او غذایی آورد به شرط این که ایمان خود را بفروشد.
مرد پس از سیر شدن از دادن ایمان به او سرپیچی کرد و گفت : آنچه در گرسنگی فروختم وهم و گمان بود و اعتباری نداشت ، زیرا آدم گرسنه دین و ایمان ندارد
.


کلمات کلیدی: گرسنهدینایمانآدم گرسنه دین و ایمان نداردضرب المثلریشه ضرب المثل های ایرانی
[ دوشنبه 27 مرداد 1393 ] [ 13:17 ] [ مهدیه بانو ]

آدم کلاه خود را باید قاضی کند

شخصی سروکارش به محکمه قاضی می کشید، پیش از آنکه به محکمه قاضی برود در

خانه کلاه خود را جای قاضی می گذاشت و او را قاضی فرض می کرد و آنچه را که می

بایست در حضور قاضی بگویید برای کلاه می گفت تا خوب در خاطرش بماند و نزد قاضی

سخنی به ضرر خود نگوید.

[ شنبه 25 مرداد 1393 ] [ 19:22 ] [ مهدیه بانو ]

آدم دروغ گو، ته کلاهش سوراخ دارد

شخصی در مجلسی دروغی گفت . فردی برای اینکه دروغگو را رسوا کند

گفت:آنکه ته کلاهش سوراخ دارد دروغ گفت . آن شخص فورا دست به کلاه

خود برد که ببیند سوراخ کجاست وبدین ترتیب بر دروغگو بودن خود اعتراف

کرد .

[ جمعه 24 مرداد 1393 ] [ 0:01 ] [ مهدیه بانو ]

آبشان توی یک جوب نمیرود

در میان کشاورزان همسایه رسم بر این است که برای آبیاری زمینشان از یک جوی آب بهره می برند . یعنی به صرفه نیست که هر یک جوی جدایی داشته باشند . زیرا هم آب هدر می رود و هم کندن جوی سخت است . کشاورزان در آبیاری کشتزارهای خود به نوبت از یک جوی آب بهره می گیرند . حال وقتی با هم ستیز داشته باشند هر یک جویی برای خود می کنند و در اصطلاح گفته می شود : « آبشان به یک جوی نمی رود. » کم کم این مثل عمومیت یافته و در همه جا که دو نفر یا دو گروه با هم اختلاف دارند این را می گویند.

[ پنجشنبه 23 مرداد 1393 ] [ 23:27 ] [ مهدیه بانو ]

پته اش روی آب افتاد

درگذشته در فلات کم آب ایران مردم سد کوچکی از جنس چوب که آن را که « پته » می نامیدند در درون جوی قرار می دادند و آب را به درون آبانبارها می راندند.تا به مصارف روزانه برسد. زمان کم آبی برخی افراد خارج از نوبت خود،شب هنگام بانهادن پته ای بر سر راه آب، مسیر آن را عوض کرده و آب می بردند. فشار آب گاهی موجب می گردید تا پته از جای خود کنده شده و روی آب بیفتد و پته را آب ببرد و با دیده شدن آن در جاهای دیگر متوجه آبدزدی آنان می شدند،و راز ایشان فاش شده و آبرویشان می رفت.


کلمات کلیدی: آبپته اش روی آب افتادداستان امثالریشه ضرب المثل پته اش روی آب افتادداستان پته اش روی آب افتاد
[ پنجشنبه 23 مرداد 1393 ] [ 23:28 ] [ مهدیه بانو ]

آب زیرکاه

در قدیم قبایل ضعیف برای آنکه بتوانند دشمن قوی را مغلوب کنند، چاره ای جز مکر و حیله برای مبارزه و مقابله با دشمن نداشتند. لذا در مسیر دشمن، باتلاقی پر از آب حفر میکردند و روی آب را با کاه طوری میپوشاندند که هیچکسی تصور نمیکرد زیرکاه آب باشد.


کلمات کلیدی: آبداستان امثالریشه ضرب المثل هاآب زیر کاهداستان ضرب المثل آب زیر کاهریشه ضرب المثل آب زیرکاه
[ پنجشنبه 23 مرداد 1393 ] [ 23:34 ] [ مهدیه بانو ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

همچو پروانه، آزاد باش، همچو پروانه که پیله اش را میشکافَت، پیله ی غم ها و مشکلاتت را بشکاف و باری دیگر به زندگی لبخند بزن...!! زندگی اینگونه زیباست!!

*****
سلام!!
هدف من از ساخت این وبلاگ اینه که مکانی ایجاد کنم تا هر وقت
که دلتون گرفت و یا انگیزه ای برای خندیدن نداشتید بیاید به این جا و دقایق خوشی رو در اینجا بگذرونید.
سپاس!!
یاحق!!
دیگر

زیبا سازی وبلاگزیبا سازی وبلاگزیبا سازی وبلاگزیبا سازی وبلاگزیبا سازی وبلاگزیبا سازی وبلاگزیبا سازی وبلاگزیبا سازی وبلاگ

فال حافظ

ابزار فال حافظ


لوگوی وبلاگ

مثبت هاي باحجاب

سایت رسمی مراسم

دریافت کد صلوات شمار
ابزار رایگان وبلاگ

ابزار پرش به بالا کد حرفه ای قفل کردن کامل راست کلیک

دریافت کد پرواز پروانه چت روم گ

キラキラブログパーツ

[PR] 好きな文章でタイピング!